همه ما کمابیش این روزها تبلیغات وسیع و دامنه دار دست اندرکاران دولتی را مبنی بر مزیت های استفاده مردم از شبکه های اجتماعی داخلی شنیده و یا دیده ایم... در نگاه اول شاید این گفته در اصل چیز خوبی باشد که مردم ایران، شبکه ها و نرم افزارهای اجتماعی داخلی را بر نمونه های غیر بومی ترجیح دهند. حتی این امر منطقی هم می نماید اما....؟

در پایان عصر وبلاگ نویسی و در آخرین روزهای فروم بازی در فضای نت فارسی، بسترهای تازه ای پدیدار شدند که نام آنها را کارشناسان امر، آنطور که بعدها جا افتاد، شبکه اجتماعی گذاشتند... طی چند سال ورژن ها و مدل های مختلفی از شبکه های اجتماعی ارائه شد که کمابیش هم مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت اما برخی از این نمونه ها، به شکل چشم گیری با استقبال عمومی آن هم در سطح بین المللی مواجه شدند. سایت هایی مثل تویتر، فیس بوک و... اما همه اینها پس از روی کار آمدن اولین شبکه های مختص موبایل، شاید نتوانستند با نقطه اوج این پدیده ارتباطی دست پیدا کنند.

این سیر آمد و شد و استقبال فوق العاده مردمی ادامه پیدا کرد تا بالاخره کک آقایان گزید و در اولین واکنش نسبت به تحولات دنیای مجازی، تصمیم به فیلتر کردن این پدیده های قرن جدید گرفتند! اما کار به همین جا ختم نشد...

هر روز نمونه های جدیدی از این بسترهای ارتباطی ارائه می شد و در عوض آقایان همچنان با جدیت به فیلترازیسون! این دشمن خطرناک ادامه می دادند تا اینکه بالاخره فهمیدند که دارن اشتباه میزنن! بالاخره تصمیم بر آن شد که بجای قلع و قمع کردن شبکه های اجتماعی، بهتر است آنها را مدیریت کرد. بله و اینچنین شد که دوران تازه ای در نت فارسی آغاز گشت. شبکه های اجتماعی وطنی از همین زمان به مرور پا گرفتند و به مردم معرفی شدند. به مرور مسئولین هم که تسلط کاملی روی مسئولیت این شبکه های داخلی داشتند، تصمیم گرفتند که میلیون ها کاربر ایرانی را به استفاده از این بسترها تشویق کنند.

اما حمایت های آقایان مسئول گویا نتیجه عکس داده چرا که امروز با خبر شدم بزرگترین و اولین شبکه مجازی ایرانی، بنا بر دلایلی که مهم ترین آن را می توان ضعف مدیریت منطقی دست اندرکاران فضای مجازی دانست.

وقتی یک شبکه اجتماعی یا هر مدلی از رسانه های کاربر محور، به حدی از توسعه و پیشرفت می رسد، عقل سلیم می پذیرد که کنترل پیوسته و دائم روی محتوایی که میلیون ها کاربر در آن واحد تولید می کنند، کار غیر ممکنی است. البته جلوگیری از قدرت گرفتن برخی اکانت ها که اقدامات غیر اخلاقی را رواج می دهند نه تنها غیر ممکن نیست بلکه از نظر عامه کاربران هم بسیار پسندیده است اما سانسور سیاسی و اجتماعی آن هم در سطح گسترده، قطعا همان بلایی را سر شبکه های اجتماعی داخلی می آورد که سر کلوب آمد. نتیجه ای که پس از قریب به 12 سال تلاش و صرف هزینه های بسیار، عاید کلوب شد، سرانجام این نماد شبکه های اجتماعی ایرانی را به مرز تعطیلی کشانده است.

به امید آن روزی هستم که دست اندرکاران رسانه ای و فرهنگی ایران از لاک دفاعی رسانه ای بدر آیند و حرف های تازه را برای گفتن داشته باشند... به امید آن روزی هستم که فرهنگ ایرانی از حالت کیسه بوکس در فضای مجازی خارج شود و در عصر جدید، قدم در صحنه مبارزه ی نرم تمدن ها بگذارد. و این مهم میسر نخواهد شد مگر اینکه صاحبان قلم و اندیشمندان، بتوانند فرهنگ ایرانی را بار دیگر بر ذهن مردم حاکم کنند و این هم کار نشدنی نیست. چطور رسانه های غربی در حال ترویج و تزریق فرهنگ خودشان به یک دنیا هستند اما ده ها نهاد و ارگان و سازمان عریض و طویل ما با ماموریت فرهنگی و دریافت بودجه های کلان از بیت المال، نمی توانند در این نبرد مجازی تمدن ها از حرفی برای گفتن داشته باشند؟

ایراد کار واقعا کجاست؟