یادداشتی بر فیلم نهنگ عنبر 2 / زمزمه ی ناشنیده ای از طبقه ی نادیده انگاشته شده ی ایران /

پرفروش های سینمای ایران / رکوردهایی که معنای خاصی دارند / راهی که با لیلی با من است آغاز شد، با مارمولک بسته شد، با اخراجی ها زنده شد و این روزها با نهنگ عنبر دوباره جلب توجه کرده!

یک تحلیل جالب از سینمای ایران 

*نهنگ عنبر 2 رو دیدی؟ (با شور و اشتیاق فراوان)

#نه چطور مگه؟ (بی تفاوت)

*زرشششک... بابا دمت گرم اصلا از زندگی چیزی نفهمیدی تو که !

#حالا مگه چیه؟ یه فیلمه دیگه... چهار نفر ریختن دلقک بازی در میارن ملتو بخندونن

*د نه دیگه! این فیلمه یکم فرق داره...

#دلت خوشه دادا...

نهنگ عنبر 2 (سلکشن رویا) نام دومین قسمت از یک سری کوتاه سینمایی با نام نهنگ عنبر است که طی چند هفته ی اخیر توانسته آمار قابل توجهی از مخاطبان را به خودش جلب کند.

قصد ندارم آنطوری که معمولا اهالی سینما و قلم به دست های مجلات و سایت های رنگارنگ سینمایی، فلم می زنند، نقد نویسی کنم! نه ... فقط آنچیزی را می نویسم که در ذهنم با دیدن این فیلم تداعی شد. حال شما هرآنچیزی که می خواهد دل تنگتان، اسمش را بگذارید:نقد، بررسی، نظر کارشناسی، هجویات، یا اصلا چرت و پرت!

سال ها قبل وقتی خیلی کم و سن و سال تر از این روزها بودم، یادم هست در تلوزیون فیلمی پخش می کردند بنام ((لیلی با من است)). یادش بخیر فیلم قشنگی بود. از من که کودک خردسالی بودم گرفته تا آدم بزرگ هایی که اطرافم می دیدم، همه این فیلم را دوست داشتیم. بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم این فیلم، تعداد مخاطبان قابل توجهی داشته!

کمی که بزرگتر شدم، تو مدرسه و از بعضی از رفقا که بچه مایه دارهای کلاس بودند و دستگاه سی دی داشتند، اسم یک فیلمی رو شنیدم که می گفتن خیلی باحاله و خلاصه اون روزها که تازه این موبایل های سونی اریکسون و نوکیا افتاده بود دست بچه دبیرستانی ها، چندتا کلیپ درب و داغون از لوده بازی های همون یارو پرویز پرستویی، دیدم. (انصافا خیلی با نمک بود کارهاش) این فیلم هم علی رغم اینکه من هیچ وقت تو تلوزیون ندیدمش، ولی خوب جای خودش رو بین مردم باز کرد.(نمی دونم شایدم تلوزیون نشونش داده باشه ولی خب من ندیدم)

یادم نیست دقیقا آخرهای دبیرستان بودم یا اوایل دانشگاه؟ که یه فیلمی اومد به اسم اخراجی ها. اینم خیلی خوب ترکوند(بخوانید با استقبال مردم مواجه شد). یه مجید سوزوکی ایی در این فیلم بود که اون روزها، قشنگ تابلو بود، الگوی خیلی از جوون ها شده بود. راستش یجورایی هنوز هم می تونم ادعا کنم، میشه تاثیر این کاراکتر رو در بعضی رفتارهای مردم دید. البته بعدا چند نسخه ی دیگه ازین فیلم اخراجی ها دراومد و حتی سریالشم ساختن البته اسمشو گذاشتن معراجی ها... ناگفته نماند که اون قسمت اولش بیشتر مد نظر منه...

سرتون رو درد نمیارم... لب کلام (بخوانید چکیده و خلاصه) همه این فیلم ها از دید من، این بود که می خواستم جامعه ی ایران رو از اون حالت سیاه و سفید مضحک و خنده داری که داشته، در بیارند. بله... ایران طبقه ی خاکستری هم داره... آدمهایی که نه سیاهن نه سفید... مردمی که کاری به کار سیاست ندارن... دارن زندگیشونو می کنن و برای شاد بودن و شاد ماندن، به آرمان های مذهبی و سیاسی دل خوش نکردن. اینها فقط مردمان ساده ای هستن که می خوان فارغ از قید و بندهای سیاسی، زندگی خودشونو بکنن. اما صد البته این حرف به این معنی نیست که اینها وطن فروش و کافرند! بلکه شاید همین آدم ها از خیلی از سینه چاکان سیاست زده، بهتر و خالصانه تر برای دفاع از ایمانشون، قدم جلو بگذارند...

سوال اینجاست که آقایان سیاسیون با این طبقه ی اجتماعی چه کرده اند و چه می کنند و چه خواهند کرد؟

در دوره ای که من خردسال بودم، تا جایی که خاطرم هست، این طبقه نادیده انگاشته می شدند! انگار که اصلا وجود ندارند. جامعه ی ایران به دو دسته تقسیم می شد. اکثریت قریب به اتفاق حزب الهی و اقلیت قدر مطلق صفر (بخوانید هیچ) منافق و خود فروخته و منحوس و فریب خورده ی طاغوتی!

امروز اما به برکت رهنمودهای یک مرد، این بخش از جامعه دارن دیده میشن. امروز صدای نفس های بخش عظیمی از مردم ایران در رسانه ی ملی و پرده ی سینماهای کشور داره نقش می بنده. و این حقیقت گویا بعضی ها رو داره اذیت می کنه!

آخه بابا مومن زندگی که فقط سیاست و مرگ بر آمریکا و جنگ و جدال با دنیا نیست! بابا هیتلر هم که هیتلر بود، جمله ای داره که تو تاریخ ثبت شده! ((این جنگ هر روز مرا از اهدافم دور تر می کند))

بله امشب روی سخن من با اون دسته از هم وطنانیه که این بخش خاکستری جامعه رو نادیده می گیرند. رهبر عزیز انقلاب در جایی فرمودند که ((یک نقصی دارد، مگه من نقص ندارم؟ نقص او ظاهره، نقص های این حقیر باطنه؛ نمی بینند. گفتا شیخا من آنچه گفتی هستم، آیا تو چنان که می نمایی هستی؟)) این مرد بزرگ بارها از کسانی که مسئولیتی دارند، خواسته که با مدارا و روی خوش با این بخش جامعه برخورد کنند.

وقتی با همسرم از سینما اومدم بیرون، در تحلیل فیلم، بهش گفتم: ((فیلم خوبی بود. یادم هست وقتی بچه بودم، یک ضبط قرمز کوچکی داشتیم با سه چهارتا نوار قدیمی. یبار رفتم تو بالکن خونه اجاره ای مون تو محله اتابک و ضبط رو روشن کردم. اتفاقا روز جمعه بود و پدرم هم خونه بود. سریع اومد تو بالکن و ضبط رو خاموش کرد و منو بقل کرد برد داخل و گفت که باباجان چرا اینکارو کردی؟ خوب بود میومدن خونه و ضبطمون رو می بردن؟ این خاطره امروز برای ما عجیب و خنده داره ولی یک روزی حقیقت جامعه ی ما بود! من اون روزی رو می بینم که بعضی رفتارهای امروز هم برای نسل بعد از ما، خنده دار و عجیب باشه... دقیقا هموطنور که امشب تو سالن سینما مردم به صحنه ها و سکانس های نهنگ عنبر 2 می خندیدند...))